رمان : ❤️من اربابِ توام ❤

رمان : ❤️من اربابِ توام ❤

بفرما ادامه ✨

خودتون بخونید بفهمید چی به چیه دیگه😅


#پارت1


رزا

اوفف خسته شدم با این استاد ایکبیریش همون بهتر که ساعت کلاسی تموم شد وگرنه جوون مرگ میشدم. 

با شادیه فراوان از کلاس زدم بیرون به سمت دویست و شیش صندوقدار سفید رنگم رفتم و با یه جهش پریدم توش کولمو پرت کردم کنارم. 

ماشینو روشن کردمو پیش به سوی منـــــــزل

تا رسیدن به خونه نیم ساعتی راه هست پس بهتره یه نموره از خودم براتون بگم

خوبه نه ؟

خب عرضم به حضور مبارکتون که من رزا نعمتی هستم 18 ساله و دارم واسه کنکور درس میخونم که ایشالله اگه خدا بخواد سال بعد که کنکور دادم قبول شم. حالا بگو ایشالله 

خب خب دختر خیلی خوشکل و نازی نیستم ولی بقیه میگن قیافه ی خوبی داری. 
صورت گردی دارم با موهای لخت و خرمائی بلند که تا گودیه کمرم میرسه و
ابروهایی پهن و کشیده که تازگیا تمیزش کردم خیلی خوب شده دماغی سربالا و
عملی که همین 4 ماه پیش عملش کردم و لبایی قلوه ای و صورتی پوستمم برنزه
و اما بیشترین چیزی که تو صورتم خودنمائیی میکنه رنگ چشمامه چشمایی به رنگ خاکستری و آبی کمرنگ که به سفیدی میزنه خیلی دوسشون دارم چون ترکیبی از رنگ چشای بابام و مامانمه