ʀᴇᴠᴇɴɢᴇ ᴏꜰ ᴍʏ ꜰᴀᴍɪʟʏ
part ⁴
طاها تبسم رو توی آغوشش کشید و گفت:سلام خانم خونه، خوبی قربونت برم؟
تبسم: سلام داداشی فداتشم تو خوبی
طاها: معلومه که خوبم، با این بویی که توی خونه پیچیده چجوری بد باشم؟
تبسم به شوخی گفت: خوشم میاد تو و تیام برای غذا و خوراکی به آدم نزدیک میشین، حالا که اینجوری شد به هیچ کدوماتون شام نمیدم خودم میزنم به رگ
تیام با خنده گفت : طاها بیا بغل خودم این معلوم نی برا کی غذا درست کرده دم به دیقه میگه شام نمیدم خب نده بدرک خودم یه املت درست میکنم با خان داداش میزنیم بر بدن
تبسم با حرص میخاس از بغل طاها بیاد بیرون و عینه این خروس جنگیا بیوفته رو من که طاها سفت بغلش کرد و مانعش شد
تبسم: طاها ینی نمیخای چیزی بهش بگی، حالا هر کی ندونه انگار واسه دوس پسرم درست کردم، یه بار خاسم سوپرایز تون کنما، اَه اصن قهرم، تیام فقط تو ی بار دیگه به من نزدیک شو یه جوری قلقلکت میدم تا فردا صبحش بخندی از من گفتن بود
طاها: عه عه حرص نخور آبجی جونم پوستت چروک میشه دیگه کسی تورو نمیگیره ها
تیام: خب حالا چیزی نگفتم که، بیا بغلم ببینم تبسمی
طاها: تا شما توی آغوش هم لاو میترکونین من برم لباسامو عوض کنم بیام
تبسم و تیام: اوکیی
¹⁵ مین بعد
طاها: به به دخترا عجب میزی چیدین، اصن آدم نمیدونه بخوره یا نگا کنه
تیام:ما اییم دیگه
تبسم: بچه ها بشینید سر میز منم الان میام
³⁰ مین بعد
طاها : آبجی جونم دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود
تیام: دستت درد نکنه عیشگم خیلی چسبید
تبسم: نوش جونتون بدید من ظرفا رو بزارم توی ماشین
تیام: راستی طاها جشن استقبال اون یارو چجوری پیش رفت؟
طاها: آره خوب بود
حمایت یادتون نره