ʀᴇᴠᴇɴɢᴇ ᴏꜰ ᴍʏ ꜰᴀᴍɪʟʏ

ʀᴇᴠᴇɴɢᴇ ᴏꜰ ᴍʏ ꜰᴀᴍɪʟʏ

میخام امروز بیشتر از یک پارت براتون بنویسم که نبودنم جبران بشه

part ⁶

امیر: میخاستم تو به فرودگاه به دنبال رهام بری

منم خودم رو به کوچه علی چپ زدم که مثلا آبتین بهم نگفته بودو منم نمیدونستم

طاها: چطور آخه آقا کریم که هستن

امیر: میدونم هستش، اما از اونجایی که رهام با تو بیشتر از کریم صمیمی تره ، میخام بری دنبالش که بیشتر بهش خوش بگذره و قطعا از دیدنت خوشحال میشه

توی دلم گفتم: حالا وایسا آخرش میفهمی چرا باهاتون مهربون بودم و خان داداشت با من صمیمی تره بدبخ

طاها: چشم حتما

امیر: موفق باشی

رفتم پیش آبتین

آبتین: چی گف

طاها: همون حرفایی که تو زدی

آبتین: خودتو زدر به اون راه که نمیدونستی و من بهت نگفتم ک بهمون شک نکنه؟

طاها: آره داداش خیالت راحت

ماشین رو آماده کردم و به سمت فرودگاه روندم

حدودا بعد از ³⁰ مین به فرودگاه رسیدم

توی مانیتور شماره پرواز رو نزده بودن پس هنوز تو راه بود

حدود یک ربع وایسادم که دیدم شماره پرواز هواپیمای رهام رو نشون داد که رسرده بودن منم برای استقبال رفتم سالن انتظار

دیدم رهام از پله های برقی پایین میاد

دستی براش تکون دادم و بعد از دیدن من به سراغ چمدونش رفت و اون رو برداشت و به سمتم اومد

رهام:.....

این پارت هم نوش نگاهتون🖇🦋