ʀᴇᴠᴇɴɢᴇ ᴏꜰ ᴍʏ ꜰᴀᴍɪʟʏ

ʀᴇᴠᴇɴɢᴇ ᴏꜰ ᴍʏ ꜰᴀᴍɪʟʏ

ببخشید دوستان مشکلی واسم پیش اومده بود نتونستم پارت بدم

part ³

رفتم به تبسم خبر بدم که طاها تا یکی دو ساعت دیگه میرسه، که دیدم داره آشپزی میکنه

تیام: تبسم خبریه، اون از ناهار و اینم از الانو

تبسم: الان تو بدت میاد که شام بخوری اره، باش پس نمیزارم سر سفره بشینی

تیام: ععههه چی میگی واس خودت میبری میدوزی تنم میکنی، ببخشید حالا نه میخاسم ببینم مناسبتیه

تبسم: اره نمیدونستی ماهگرد آشنایی منو عشقمه؟

تیام:ععههه مبارکه، حداقل دعوتش میکردی 

تبسم: این زبونو نداشتی چی کار میکردی تو

تیام: دیه دیه

تبسم: اصن تو توی آشپزخونه چیکار میکنی؟

تیام: عه عه دیدی یادم رف، میخاسم بگم طاها تا یکی دوساعت دیگه خونس

تبسم: عه باشه

² ساعت بعد

صدای زنگ در اومد

تبسم: تیام برو درو وا کن من دسم بنده

تیام: باشههه 

رفتم در رو باز کردم، یهو دیدم طاها با بدن خسته اما چهره ایی خندون پشت دره

طاها: سلام خانم دکتر حال شما

تیام: سلام بر داوش خودم، فدای شما

طاها خندیدو گف: ای وروجک برو ببینم

تیام: برادر من آخه مرد مومن من ۲۰ سالمه چجوری این انسان بالغ رو (خودشو میگه) به وروجک خطاب کنی

طاها: تو ۱۰۰ سالتم بشه من تو رو وروجک خطاب میکنم مشکلیه؟

تبسم: اووو چ خبرتونه بابا یکم ما رو هم تحویل بگیرین، اصن شام به هیچ کدوم تون نمیدم

طاها رفت تبسم رو توی بغلش گرفت و گفت:...

حمایت یادتون نره